شناسنامه‌ات را چند می‌فروشی؟

ساخت وبلاگ
سال نو سلام...!یک- نیمه دوم سال برای من تقریبا بدون درج هیچ مطلبی در این صفحه گذشت؛ اتفاقی بی‌سابقه در طول 15 سال گذشته که حداقل برای خودم بسیار عذاب‌آور بود. سیر به روزرسانی وبلاگ در طول یک دهه‌ونیم گذشته متنوع بوده؛ گاهی مطالب منتشر شده از خودم تو رسانه‌های مختلف رو بارگزاری می‌کردم که با پیشرفت فضای اینترنتی مطبوعات عملا کار کم‌فایده‌ای به نظرم رسید. به هر حال مطالب به سرعت از طریق سایت روزنامه‌ها در دسترس همگان قرار می‌گرفت و انتشار همزمان اونها اینجا به نوعی موازی‌کاری بود. هرچند اون داستان امتیاز بزرگی مثل برخورداری از نظرات دوستان خوبم تو این وبلاگ داشت. از یک جایی به بعد برای تغییر فضا و احترام بیشتر به مخاطبان تصمیم گرفتم مطالب اختصاصی روی وبلاگ بذارم که خب سختی‌های خودش رو داشت؛ هم از جهت کمبود وقت و هم از حیث این که به هر حال باید مطالب از کیفیت در خوری برخوردار می‌شد که قابل عرضه باشند. این موضوع فاصله به روزرسانی‌ها رو کمتر کرد و البته فشار کار تو چند ماه گذشته هم به حدی افزایش پیدا کرد که عملا تو موقعیت بی‌سابقه‌ای قرار گرفتم. به طور خلاصه پیش بردن کار از دور و نزدیک برای سه روزنامه به علاوه پروژه سنگین ورزش‌مدیا که شامل پست و استوری‌های صفحه و مطالب سایت و حتی تهیه و بازبینی گاه و بیگاه ویدیو برای یوتیوب می‌شه، عملا فرصت تنفس رو هم ازم گرفته. تو همین چند ماه یه تعهد هم به یه رسانه دیگه دادم که اگر مختصر وقتی بمونه، صرف اونجا می‌شه. غیر از لطف خدا، علاقه شغلی و البته محبت و اعتمادی که خیلی از دوستان دارن، بخشی از این تعهدها هم بنا به جبر زندگی پذیرفته می‌شن. به طور مشخص یک هدف عینی ساده دارم که اگر به امید پروردگار در این سال بهش برسم، به احتمال زیاد بخشی از این شناسنامه‌ات را چند می‌فروشی؟...ادامه مطلب
ما را در سایت شناسنامه‌ات را چند می‌فروشی؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : behraveshh بازدید : 5 تاريخ : دوشنبه 27 فروردين 1403 ساعت: 14:02

در مورد علاقه شدید بخشی از حاکمیت به جمع کردن گاه و بیگاه مردمیک- درود بر رفقا. امیدوارم که سال جدید رو خوب شروع کرده باشید و روزهای بهتری هم در پیش باشه.دو- حتما می‌دونید که چند روز پیش سازمان تبلیغات اسلامی به بهانه ترتیب دادن بزرگترین افطاری جهان اسلام، ورزشگاه آزادی رو پر از جمعیت کرد. بعد از پایان این مراسم، نقد و نظرهای زیادی در این مورد منتشر شد که سرفصل‌های مختلفی داشت؛ از این که چرا تو مسابقات فوتبال زن و مرد نمی‌تونن اینطوری کنار هم بشینن تا این که چرا موقع برگزاری بازی‌های لیگ، سکوهای ضلع غربی به بهانه بازسازی به روی مردم بسته می‌شه و تو این مناسبت‌های خاص، اونجا رو هم حتی‌المقدور باز می‌کنن. حضور بسیار پررنگ اتباع بیگانه (البته این دیگه بیشتر یه تعارفه؛ کم‌کم ما بین اونها داریم بیگانه به حساب میایم!) و وضعیت افتضاح و پر از زباله آزادی بعد از پایان مراسم هم بخش دیگه‌ای از انتقادات بودند. برای شخص من اما مهم‌ترین مساله، تداوم مکانیزم «جمعیت‌درمانی» از طرف حاکمیته. این که نرخ این مراسم‌ها مدام در حال افزایشه و بعد از برگزاری هر کدوم هم رسانه‌های دولتی و کاربران سایبری تا مدت‌ها مشغول بزرگنمایی‌های لوس و نچسب می‌شن، احتمالا یه معنا بیشتر نداره؛ سنگر گرفتن حکام پشت این تظاهرهای سطحی برای فرار از واقعیت. از قرار معلوم رسالت اصلی که این آقایون برای زمامداری خودشون انتخاب کرده بودند، افزایش دین‌گرایی بین مردم بوده که به سختی شکست خورده. بعد از چهل سال حکومت دینی، نشانه‌های غیرمذهبی‌تر شدن جامعه اونقدر زیاده که گاهی صدای خود حضرات رو هم در میاره. یعنی اصلا نیازی به تحقیق و پژوهش هم نیست. مثلا من بچه جنوب‌شهر که هنوز همین‌جا زندگی می‌کنم، به معنای واقعی کلمه فرق ماه رمضون د شناسنامه‌ات را چند می‌فروشی؟...ادامه مطلب
ما را در سایت شناسنامه‌ات را چند می‌فروشی؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : behraveshh بازدید : 6 تاريخ : دوشنبه 27 فروردين 1403 ساعت: 14:02

تو هیچ‌وقت از صفر شروع نکردی...یک- سلام رفقا. امیدوارم حال‌تون خوب باشه.دو- راتنده تاکسی'>تاکسی که امروز باهاش اومدم سر کار، یه آقای بسیار مسن بود که تقریبا تمام بدنش می‌لرزید. لرزش نسبتا شدید سر و دست داشت. من که غالبا تو مسیر به سوژه‌ها و موضوعاتی که باید روش کار کنیم فکر می‌کنم، تمام اون بیست دقیقه رو به این آقای محترم خیره شده بودم و از خودم می‌پرسیدم واقعا چرا آدمی با این شرایط از صبح کله سحر باید کار به این سختی بکنه؟ من که چهل سالمه، رسما دیگه نمی‌تونم هر روز صبح زود بیدار شم و بزنم بیرون. از وسط هفته به خس‌خس می‌افتم. کسی که تقریبا دو برابر سن من رو داره، با چه انگیزه‌ای غیر از «احتیاج» پشت اون رل نشسته؟ ای بر باعث و بانیش لعنت.سه- بازی سپاهان و الاتحاد لغو شده. بعد از یک هفته، هیچ منبع مستقلی داخل کشور حتی یک خط تحلیل هم ارایه نداده که کاملا طبیعیه! نکته جالب اما اینجاست که مخصوصا تو ساعات اولیه وقوع این اتفاق، حتی رسانه‌های رسمی هم جرات نوشتن از دلیل لغو مسابقه رو نداشتن! یعنی تو این عصر و زمانه، یه بازی به این مهمی لغو شده، پنجاه هزار تماشاگر تو ورزشگاه معطل شدند و حتی تلویزیون هم نمی‌تونه دلیل رسمی و دقیقش رو بگه. مرجع خبری تمام مردم، توییتر و منابع غیررسمی و خارج از کشوره. محمدرضا احمدی رو آنتن شبکه سه می‌گه: «به هر حال ورزشگاه نقش جهان مدت‌هاست همین طراحی و زیرساخت رو داره». محمدرضا ساکت، مدیرعامل سپاهان هم می‌گه: «کنفدراسیون روی تزیینات ورزشگاه بحث داشت.» کاش می‌شد آقای زیدآبادی رو می‌دیدم و بعد از اون نطق درخشان در مورد آزادی بی‌سابقه بیان، همین یه مورد رو بهشون یادآوری می‌کردم! خداوند همه ما رو عاقبت به خیر کنه.چهار- اخیرا یه مجموعه نفیس از دو سریال شرلوک هولمز و پو شناسنامه‌ات را چند می‌فروشی؟...ادامه مطلب
ما را در سایت شناسنامه‌ات را چند می‌فروشی؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : behraveshh بازدید : 46 تاريخ : دوشنبه 1 آبان 1402 ساعت: 22:17

کی تموم می‌شید شما؟یک- درود بر دوستان خوبم.دو- مرگ کیومرث پوراحمد، تازه‌ترین اتفاق غم‌انگیز این روزهاست. پوراحمد از جمله کسانی بود که آدم باهاش احساس آشنایی قدیمی می‌کرد، انگار که قوم و خویشه، دوست و رفیقه. خود مرگ فی‌نفسه چیز عجیبی نیست؛ مخصوصا مرگ هنرمند که با آثارش زنده و جاویده. درگذشت پوراحمد اما به خاطر نومیدی و یأسی که در وجودش موج می‌زده قابل بحثه. از همه بدتر این که ناامیدی، گلوی امیدسازان کشور ما رو گرفته. کی باور می‌کرد یه روز خالق «قصه‌های مجید» خودکشی کنه؟ کی موقع تماشای اون سریال جذاب و پر از زندگی، می‌تونستیم حدس بزنیم آفریدگار کار، روزی با طناب دنبال مرگ خواهد گشت؟ یاد عذرخواهی پارسال بیژن بیرنگ از مردم افتادم، بابت ساخت سریال خانه سبز. می‌گفت: «ما اشتباه کردیم به مردم امید واهی دادیم. اشتباه کردیم گفتیم همه چیز درست می‌شه.» پوراحمد مرد نجیبی بود. دغدغه‌مند بود. بی‌عار نبود، بی‌غیرت نبود. قلب و رگ و حس داشت و غم دیگران رو می‌خورد. وقتی خبر خودکشیش رو شنیدیم، یاد یه سکانس از فیلم «یه بوس کوچولو» افتادم. جمشید مشایخی می‌خواست خودکشی کنه که موفق نشد. بابک حمیدیان که نقش نوه‌‌ش رو بازی می‌کرد ازش پرسید: «چرا پدربزرگ؟ شما که به همه امید می‌دادید.» مشایخی هم جواب داد: «اونقدر به بقیه امید دادم که دیگه چیزی واسه خودم نموند.» قامت پوراحمد در خاک، پیکر زخم‌خورده امیده، مثل فرماندهی که جلوتر از سربازهاش تسلیم شد. ای بر باعث و بانیش لعنت... سه- رشد انفجاری قیمت‌ها در ایران طوریه که یا شما قبلا چیزی داشتی، یا دیگه هرگز نخواهی داشت. اگه سرمایه‌ای مثل خونه یا زمین، جواهر، ارز، خودرو و... داشتی که الان بخشی از این بازاری و باز در اغلب اوقات ضرر می‌کنی چون زندگی به طور کلی در شناسنامه‌ات را چند می‌فروشی؟...ادامه مطلب
ما را در سایت شناسنامه‌ات را چند می‌فروشی؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : behraveshh بازدید : 48 تاريخ : چهارشنبه 11 مرداد 1402 ساعت: 13:08

گدا اگر همه عالم بدو دهند گداست...یک- درود بر رفقای خوب و نازنینم. خجالت می‌کشم از این که این چاردیواری نقلی تو اردی‌بهشت و خرداد به روزرسانی نشد. این واقعا اتفاق ناخوشایندیه برای من و دوست ندارم رخ بده، اما حجم کار گاهی اونقدر زیاده که واقعا نمی‌شه کاریش کرد. خلاصه که معذرت.دو- حاکمیتی‌سازی همه چیز با تمام قوا ادامه داره؛ راه غلطی که با قدرت در حال پیموده شدنه. بقیه انجامش دادن و همیشه در نهایت شکست خوردند، اما خب انگار قرار نیست از گذشته درس گرفته بشه. این همه هزینه و تبلیغات و مانور برای راهپیمایی غدیر، ظاهرا به منظور نمایش دین‌گرایی مردمه، اما من اعتقاد دارم مردم اون زمانی دین‌باورتر بودند که خودشون خودجوش هر محله رو برای مراسم نیمه‌شعبان چراغونی می‌کردند؛ بدون بوی تند کباب و ریخت‌وپاش دولتی واسه چرخ و فلک و استخر توپ و شربت و شیرینی. الان که دارم این مطلب رو می‌نویسم، بیشتر از بیست دقیقه‌ست که پشت سرم صدای گوشخراش آتیش‌بازی و انفجار شنیده می‌شه. همین راه رو برید که دارید خوب می‌رید!سه- گفتنی نیست که فشار روی رسانه‌ها همیشه وجود داشته و گاهی خیلی هم بیشتر می‌شه؛ برای ما حداقل مثل پاییز و زمستون قبل و مثل همین دو هفته گذشته که ترجیح می‌دم ازش بگذرم. نکته جالب اما اینه که دوستان از مرحله «چی ننویسید» عبور کردند و وارد مرحله «چی بنویسید» شدند. تو این چند روز کیهان و ایران و وطن امروز و جوان و فارس و تسنیم و صداوسیما کلی گزارش علیه مطبوعات نسبتا مستقل داشتند که چرا شورش واگنر رو کار کردید؟ بعد هم همون رسانه‌ها رو متهم کردند که چرا اعتراضات فرانسه رو آنچنان پوشش ندادید! یعنی خودشون دویست تا رسانه حاکمیتی هستند که با خدات تومن بودجه تولید محتوا می‌کنن، اما در عین حال نگاه‌شون ب شناسنامه‌ات را چند می‌فروشی؟...ادامه مطلب
ما را در سایت شناسنامه‌ات را چند می‌فروشی؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : behraveshh بازدید : 49 تاريخ : چهارشنبه 11 مرداد 1402 ساعت: 13:08

کمی تنها و دلشکسته...یک- سلام به رفقای خوبم. خوشحالم که این دفعه با فاصله کمتری به روز می‌کنم. ممنون که هنوز گاهی این چاردیواری نقلی رو پیگیری می‌کنید.دو- الان که این مطلب رو می‌نویسم زیاد حال و روز خوشی ندارم. دغدغه‌های شخصی و حجم بالای کار یک طرف و فشارهای فزاینده پیرامونی هم از طرف دیگه. احساس می‌کنم تنها و دلشکسته هستم و در عین حال روزی نیست که بابت حبس طولانی و ناعادلانه دو بانوی خبرنگار، عمیقا حس ناراحتی و حتی خجالت نداشته باشم. کاش این جمله زیبا و مشهور، واقعیت داشت: «تاریک‌ترین ساعت شب، ساعت قبل از طلوع خورشیده.»سه- داستان زننده مدیرکل ارشاد گیلان، یه بار دیگه عمق تسلیم کشور در مقابل تزویر و تظاهر رو نشون داد؛ این که چطور پلشت‌ترین موجودات تو این سیستم از ساده‌ترین و کوتاه‌ترین راه‌ها می‌تونن به قدرت برسند و بالا و بالاتر برن. این که طرف تو خلوت خودش چه غلطی کرده یه بحث دیگه‌ست و این که با چنین گرایش‌هایی قرارگاه عفاف و حجاب تاسیس کرده و معتقد بوده سریال پایتخت بدآموزی داره(!) یه بحث دیگه. به شکل عجیبی انگار خیلی از اینها که بابت چهار تا تار مو گلو جر می‌دن، به انواع و اقسام رذالت‌ها مبتلا هستند. این فریادهای وا اسلاما هم یا دکون و دستکه براشون، یا جنبه رد گم کنی داره.چهار- فیلم مستهجن مدیر گیلانی و تصاویر زننده مشابه از بعضی دیگه از آقایون رو می‌بینم و یاد این می‌افتم که آزاده صمدی و افسانه بایگان رو محکوم کردند به مراجعه به روانپزشک و یه شهروند عادی هم به دلیل کشف حجاب محکوم شده به یک ماه شستشوی اموات. نه، اینها نمی‌تونه واقعی باشه. تو کتاب‌های قصه هم موقع تشریح بدترین درجات از ظلم و تبعیض چنین چیزهایی به ذهن نویسنده نمی‌رسید.پنج- امروز یادداشت خوبی در روزنامه اعتما شناسنامه‌ات را چند می‌فروشی؟...ادامه مطلب
ما را در سایت شناسنامه‌ات را چند می‌فروشی؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : behraveshh بازدید : 47 تاريخ : چهارشنبه 11 مرداد 1402 ساعت: 13:08

به امید یه شادی جمعی؛ وقتی خونه‌ت، پر بشه از صدای خنده همسایه..یک- سلام به رفقای نازنینم. اولین سلام سال نو، که امیدوارم برای مردم ایران متفاوت باشه نسبت به سالی که گذشت. دو- دلم برای مردم این سرزمین، یه شادی جمعی از ته دل می‌خواد؛ صدای خنده‌هایی که قطع نشه، ذهنی که درگیر یه خروار مشکلات ریز و درشت نباشه، مادری که موقع خرید خوراکی واسه بچه‌ش دست و دلش نرزه، کارمندی که تو سوپرمارکت و میوه‌فروشی صد جور محاسبه ذهنی انجام نده، دسته‌گل‌های معصومی که از سر فقر ناچار به حراج عصمت‌شون نشن، کارگرهایی که از دهم برج لرزه به اندام‌شون نیفته، سالمندان آبروداری که با سیلی صورت‌شون رو سرخ نکنن... حال خوب واقعی، فقط مال زمانیه که بدونی حال بقیه هم خوبه، اون موقع که صدای شادی همسایه پر بکشه تو خونت و اگه بچه تو با لباس مرتب و شکم سیر جلوی چشمت خوابیده، بدونی هیچ بچه دیگه‌ای ناچار به دستبوسی از مسافران مترو و دست‌فروشی سر چهارراه‌ها نیست. می‌دونم که بعضی از این آرزوها خیلی آرمانیه، اما مطمئنم حق مردم ایران بیشتر از اینهاست. مشکل اینجاست که ثروت این خاک، گیر طایفه‌ای از حقیرترین و وقیح‌ترین و ضعیف‌ترین آدم‌های دنیا افتاده. فقط یکی از این ویژگی‌ها هم شاید برای نابودی و افلاس کافی بود، اینها اما همه رو یکجا دارند. خدایا حال این مردم را «خوب» کن...سه- شاید مسخره باشه، اما یکی از چالش‌های بزرگم سر سال تحویل این بود که این لحظه رو با تماشای کدوم شبکه تلویزیونی پشت سر بگذارم. طبیعتا دنبال جایی غیر از شبکه‌های متعفن صداوسیما بودم و نهایتا با وجود بدگمونی همیشگی‌ام به یه سری از شبکه‌های فارسی‌زبون ماهواره، یکی از همون‌ها رو انتخاب کردم. ببینید کار ما رو به کجا رسوندند...چهار- از جمله ذلیلانه‌ترین کارها شناسنامه‌ات را چند می‌فروشی؟...ادامه مطلب
ما را در سایت شناسنامه‌ات را چند می‌فروشی؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : behraveshh بازدید : 77 تاريخ : يکشنبه 6 فروردين 1402 ساعت: 19:49

درد دل‌های یک آدم سیصد ساله...یک- سلام و مثل همیشه شرمنده. این روزها کمتر می‌نویسم، چون واقعا حس و حال ندارم و البته مایل نیستم هر بار احساس بد و تلخم رو با دیگران به اشتراک بذارم. من به سهم خودم قدردان همه مسوولان توانمند کشورم هستم که چنین شرایط مهیج و سرگرم‌کننده‌ای رو به وجود آوردند؛ طوری که وقتی از صبح بلند می‌شی، دقیقا نمی‌دونی باید به چی فکر کنی؟ بدبختی و بیچارگی مردم؟ افق تاریک آینده؟ انبوه مشکلات خودت؟ دوستان و همکاران در بند؟ تهدیدها و فشارهای خردکننده روزمره؟ گاهی فکر می‌کنم باید مثل دانش‌آموزان راهنمایی یه برنامه تهیه کنم و توش بنویسم از فلان ساعت تا فلان ساعت باید به فکر فلان چیز باشم، بعدش این، بعدش اون یکی... البته تصور نمی‌کنم این همه دغدغه تو 24 ساعت جا بشه، اما در عین حال آدم‌هایی رو می‌شناسم که هر روز به اندازه صد سال عذاب می‌کشند...دو- اخراج مادر کیان پیرفلک از شغلش. فقط همین.سه- احتمالا تو رقت‌بارترین دوره تاریخ مطبوعات ایران به سر می‌بریم. صبح به صبح روزنامه‌ها رو باز می‌کنم و به ردیف لاطائلات تکراری و سریالی‌شون رو می‌بینم. اصلا انگار سری دوزی بوده و همه‌شون یه جا دارن در میان. با یکی از رفقا صحبت می‌کردیم، حرف جالبی می‌زد. می‌گفت قبلا دغدغه فروش تکشماره باعث می‌شد روزنامه‌چی‌ها حداقلی از احترام رو برای شعور مخاطب قائل باشن و نشریه‌ای در بیارن که مردم برای خریدنش رغبت داشته باشن. الان که با رشد سایر وسایل ارتباط جمعی کلا خبر چندانی از فروش پای کیوسک نیست و اغلب روزنامه‌ها فقط با یارانه و آگهی دولتی یا فروش زورکی به ارگان‌ها زنده هستن، دیگه همون احترام مختصر به مردم هم از بین رفته. هر کی هر چی دوست داره می‌نویسه. مسابقه پاچه‌خاریه و دروغ و دغل. البته که شناسنامه‌ات را چند می‌فروشی؟...ادامه مطلب
ما را در سایت شناسنامه‌ات را چند می‌فروشی؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : behraveshh بازدید : 77 تاريخ : سه شنبه 18 بهمن 1401 ساعت: 15:12

یکی بر سر شاخ و بن می‌برید...یک- سلام و آرزوی سلامتی.دو- بیشتر از این که خودم رو رونامه‌نگار بدونم، روزنامه‌خون می‌دونم و از این جهت باید عرض کنم این روزها بخشی از حقارت‌بارترین دوران مطبوعات تو تاریخ ایران در حال رقم خوردنه. بخش زیادی از مطبوعاتی که امروز روی کیوسک می‌رن، به طور کاملا مشخص و علنی از سرمایه‌های دولتی و حکومتی استفاده می‌کنند و از همین جهت به شکل بسیار افراطی، در حال توجیه وضع موجود و تحقیر بی‌وقفه معترضان هستند. شرایط بسیار عجیبیه. بنا به علاقه‌م، زیاد پیش میاد که مطبوعات دوران پهلوی رو ورق بزنم و بخونم. تملق و چاپلوسی وجود داره و زیاد هم هست، اما واقعا حمایت از قدرت به این شکل کور و تا این حد و اندازه دیده نمی‌شه. فکر کنید تو صد تا شهر خارجی تجمعات بعضا بسیار گسترده و چشمگیر توسط ایرانی‌ها انجام می‌شه؛ در حدی که حتی کنجکاوی جامعه میزبان هم رو تحریک می‌کنه، اما در 90 درصد مطبوعات روز بعد حتی یک سطر خبر و تحلیل در این مورد نیست و باقی هم که اشاره‌ای کردند، در جهت تخریب و تضییع تجمع‌کنندگان بوده. اساسا هشتاد درصد هرم قدرت تو کشور غیرقابل نقده و هیچ‌کس نمی‌تونه حتی تا نزدیکی‌هاش حرکت کنه. بقیه تقلاها برای نقد اون بیست درصد باقی مونده‌ست که تازه همین هم بنا به دلایل مختلف انجام نمی‌شه. ترس از توقیف، وابستگی به آگهی‌های دولتی یا زد و بندهای پشت پرده از جمله مسایلی هستند که چنین میلی رو تو مطبوعات از بین می‌برند. در نتیجه تو بخشی از ملتهب‌ترین روزها کشور، شاهد اون هستیم که تندترین مطالب اغلب روزنامه‌های مستقل هم محدود به تشریح ضرروت گفتگو یا بازنگری در برخی قوانین سطحی می‌شه. طبیعتا این فرایند در کوتاه‌مدت و میان‌مدت منافع حاکمیت رو تامین می‌کرده و ازش لذت هم می‌بر شناسنامه‌ات را چند می‌فروشی؟...ادامه مطلب
ما را در سایت شناسنامه‌ات را چند می‌فروشی؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : behraveshh بازدید : 67 تاريخ : پنجشنبه 6 بهمن 1401 ساعت: 19:51

وقتی یخ، فقط آب رو خنک می‌کرد...یک- سلام.دو- بیشتر از همیشه بابت تاخیر در به روزرسانی وبلاگ بهتون عذرخواهی بدهکارم. ببخشید، اما می‌دونید که این روزها هیچی عادی نیست. حال خوشی ندارم و تقریبا از هیچ چیز لذت نمی‌برم. کمتر نوشتن باعث می‌شه لااقل حس بد خودم رو کمتر به دیگران تسری بدم. در ضمن ببخشید که نمی‌تونم پیام‌ها رو جواب بدم. روزی پنجاه بار تصویر نیکا شاکرمی جلوی چشمم میاد و همه وجودم یخ می‌بنده وقتی فکر می‌کنم تو اون روزهای وحشت بهش چی می‌تونسته گذشته باشه. دیشب عزیزی بهم می‌گفت: «گاهی صبح‌ها سر کار یه آهنگ شاد زمزمه می‌کردم، الان دیگه نمی‌تونم. احساس گناه می‌کنم.» و این احساس گناه، حکایت لحظه به لحظه منه. دلم برای احسان پیربرناش تنگ شده.سه- داستان تیم ملی چون خیلی بحث‌برانگیز شده، اینجا چند خطی در موردش می‌نویسم. طبیعتا نظر شخصی منه و به دیدگاه‌های مخالف احترام می‌ذارم. من در این مورد به مظروف نگاه می‌کنم نه به ظرف. به محتوا نگاه می‌کنم نه به فرم. این که اسم یه تیم «ملی» باشه برای واقعا «ملی» بودنش کافی نیست. اگر نه، روی صداوسیمایی هم که صبح تا شب خودش رو «ملی» می‌خونه باید تعصب کور پیدا می‌کردیم. قصه‌ش طولانیه و می‌تونیم بیشتر در موردش حرف بزنیم. به طور کلی اما تیم ملی فعلی تو برزخ بدی گرفتار شده و به نظرم چوب اصلی رو داره از تلاش بی‌وقفه، ناشیانه و شبانه‌روزی حاکمیت برای مصادره خودش می‌خوره. طبیعتا اگه مدیران این کشور کمی باهوش بودند، این تیم رو رها می‌کردند تا مردم باهاش ارتباط بیشتری برقرار کنند، اما اینها جزو نوادر تاریخ هستند و همیشه باید شور همه چیز رو در بیارن. نفس ملاقات با رییسی تو این شرایط خوب نبود و انتخاب و انتشار عکس‌ها و فیلم‌های گزینشی از اون دیدار، کار را شناسنامه‌ات را چند می‌فروشی؟...ادامه مطلب
ما را در سایت شناسنامه‌ات را چند می‌فروشی؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : behraveshh بازدید : 87 تاريخ : پنجشنبه 6 بهمن 1401 ساعت: 19:51